مدیران اغلب میگویند میخواهند در حوزه پایداری و تغییر اقلیم بیشتر تلاش کنند. این موضوع شاید در سطح شخصی برای همه ما امکانپذیر باشد، ولی در سطح کلان، اقدامات اقلیمی به پیچیدهترین چالشهای رفتاری نیاز دارد. در واقعیت یک فرد یا یک سازمان نمیتواند جلوی تغییر اقلیم را بگیرد، اما هر کدام میتوانند تأثیر بسزایی در این امر داشته باشند. هدف واقعبینانه، جلوگیری از تغییر اقلیم نیست، بلکه پیشرفت در این حوزه است. حوزه تجارت که جهان را بر محور اقتصاد میگرداند، میتواند از سرعت قطار تغییر اقلیم که پیشتر ایستگاه را ترک کرده، بکاهد و سازمانها و افراد سوار بر آن نیز، به نوبه خود میتوانند مقصد خویش را به مسیری بهتر و رو به آیندهای مطمئنتر و پایدارتر تغییر بدهند. مهم این است که سازمانها در مسیر ساختن فرهنگ پایداری حرکت کنند.
اکنون مفهوم فرهنگ پایداری در کسبوکارهای امروزی به یک جایگاه راهبردی رسیده است، به این معنا که دیگر بحث امروز این نیست که آیا مفهوم فرهنگ پایداری را در برنامههای راهبردی و عملیاتی بگنجانیم یا چگونه این کار را انجام دهیم، بلکه شرکتها به نحوه انجام بهینه این موضوع میاندیشند؟ یکی از راهکارها، رویکرد استقرار گستردهتر توسعه فرهنگ پایداری به شکل قوی است.
فرهنگ یک سازمان، مجموعهای از پیشفرضهای بنیادین است که برپایه آنها، کارکنان اهداف، ارزشها و باورهای خود را تعریف میکنند و در رفتار آنها نمود پیدا میکند. باورها هم موضوعات شخصی را در بر میگیرد مانند نحوه پیشرفت افراد و یا آنچه موجب اخراج کارکنان میشود، هم میتوانند به وسعت یک جهان، گسترده باشند. برای مثال، یک تیم مدیریت ارشد ممکن است گرمایش جهانی را نادیده بگیرد و یا از آن بترسد، تغییر اقلیم را محدود به زمان حال و یا فقط به نسلهای آینده مرتبط بداند و یا بر این باور باشد که تغییر اقلیم به هیچ وجه و یا آنچنان که عنوان میشود، به شیوههای ویرانگر بیشمار بر سرنوشت شرکت تأثیر نمیگذارد.
ادگار شاین، استاد مدیریت دانشگاه MIT معتقد است که تنها چیزی که رهبری را از مدیریت متمایز میکند این است که رهبران، فرهنگ سازمان را ایجاد و مدیریت میکنند. یک رهبر فرهنگ را با تجسم ارزشها و پرورش هنجارها تعریف میکند و سپس آنها را به قوانین مشترک رفتاری، تبدیل میکند.